رده:غزلیات سعدی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)
صفحهها در ردهٔ «غزلیات سعدی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۷۰۲ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)س
- سعدی (غزلیات)/بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
- سعدی (غزلیات)/بس که در منظر تو حیرانم
- سعدی (غزلیات)/بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
- سعدی (غزلیات)/بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
- سعدی (غزلیات)/بلبلی بیدل نوایی میزند
- سعدی (غزلیات)/بنده وار آمدم به زنهارت
- سعدی (غزلیات)/بندهام گر به لطف میخوانی
- سعدی (غزلیات)/به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند
- سعدی (غزلیات)/به تو مشغول و با تو همراهم
- سعدی (غزلیات)/به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد
- سعدی (غزلیات)/به حسن دلبر من هیچ در نمیباید
- سعدی (غزلیات)/به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
- سعدی (غزلیات)/به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
- سعدی (غزلیات)/به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
- سعدی (غزلیات)/به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
- سعدی (غزلیات)/به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
- سعدی (غزلیات)/به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
- سعدی (غزلیات)/به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
- سعدی (غزلیات)/بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی
- سعدی (غزلیات)/بهست آن یا زنخ یا سیب سیمین
- سعدی (غزلیات)/بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
- سعدی (غزلیات)/بوی گل و بانگ مرغ برخاست
- سعدی (غزلیات)/بکن چندان که خواهی جور بر من
- سعدی (غزلیات)/بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
- سعدی (غزلیات)/بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
- سعدی (غزلیات)/بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
- سعدی (غزلیات)/بی تو حرامست به خلوت نشست
- سعدی (غزلیات)/بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
- سعدی (غزلیات)/بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
- سعدی (غزلیات)/بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
- سعدی (غزلیات)/بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
- سعدی (غزلیات)/تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
- سعدی (غزلیات)/تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
- سعدی (غزلیات)/تا حال منت خبر نباشد
- سعدی (غزلیات)/تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
- سعدی (غزلیات)/تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
- سعدی (غزلیات)/تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
- سعدی (غزلیات)/تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
- سعدی (غزلیات)/تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
- سعدی (غزلیات)/تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
- سعدی (غزلیات)/تا کیم انتظار فرمایی
- سعدی (غزلیات)/ترحم ذلتی یا ذا المعالی
- سعدی (غزلیات)/تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی
- سعدی (غزلیات)/تفاوتی نکند قدر پادشایی را
- سعدی (غزلیات)/تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
- سعدی (غزلیات)/تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
- سعدی (غزلیات)/تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
- سعدی (غزلیات)/تو با این لطف طبع و دلربایی
- سعدی (غزلیات)/تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
- سعدی (غزلیات)/تو خون خلق بریزی و روی درتابی
- سعدی (غزلیات)/تو در کمند نیفتادهای و معذوری
- سعدی (غزلیات)/تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
- سعدی (غزلیات)/تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
- سعدی (غزلیات)/تو را سریست که با ما فرو نمیآید
- سعدی (غزلیات)/تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
- سعدی (غزلیات)/تو را نادیدن ما غم نباشد
- سعدی (غزلیات)/تو مپندار کز این در به ملامت بروم
- سعدی (غزلیات)/تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
- سعدی (غزلیات)/تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
- سعدی (غزلیات)/تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
- سعدی (غزلیات)/توانگران که به جنب سرای درویشند
- سعدی (غزلیات)/جان من جان من فدای تو باد
- سعدی (غزلیات)/جان ندارد هر که جانانیش نیست
- سعدی (غزلیات)/جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
- سعدی (غزلیات)/جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
- سعدی (غزلیات)/جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
- سعدی (غزلیات)/جمعی که تو در میان ایشانی
- سعدی (غزلیات)/جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
- سعدی (غزلیات)/جور بر من میپسندد دلبری
- سعدی (غزلیات)/حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
- سعدی (غزلیات)/حدیث یا شکرست آن که در دهان داری
- سعدی (غزلیات)/حسن تو دایم بدین قرار نماند
- سعدی (غزلیات)/حناست آن که ناخن دلبند رشتهای
- سعدی (غزلیات)/حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام
- سعدی (غزلیات)/خانه صاحب نظران میبری
- سعدی (غزلیات)/خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
- سعدی (غزلیات)/خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
- سعدی (غزلیات)/خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
- سعدی (غزلیات)/خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
- سعدی (غزلیات)/خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
- سعدی (غزلیات)/خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست
- سعدی (غزلیات)/خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
- سعدی (غزلیات)/خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
- سعدی (غزلیات)/خطا کردی به قول دشمنان گوش
- سعدی (غزلیات)/خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
- سعدی (غزلیات)/خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
- سعدی (غزلیات)/خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
- سعدی (غزلیات)/خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
- سعدی (غزلیات)/خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
- سعدی (غزلیات)/خنک آن روز که در پای تو جان اندازم
- سعدی (غزلیات)/خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد
- سعدی (غزلیات)/خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
- سعدی (غزلیات)/خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
- سعدی (غزلیات)/خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
- سعدی (غزلیات)/خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
- سعدی (غزلیات)/خوش میرود این پسر که برخاست
- سعدی (غزلیات)/خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
- سعدی (غزلیات)/خوشا و خرما وقت حبیبان
- سعدی (غزلیات)/خوشست درد که باشد امید درمانش
- سعدی (غزلیات)/خیال روی توام دوش در نظر میگشت
- سعدی (غزلیات)/دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
- سعدی (غزلیات)/دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
- سعدی (غزلیات)/در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
- سعدی (غزلیات)/در من این عیب قدیمست و به در مینرود
- سعدی (غزلیات)/در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- سعدی (غزلیات)/در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن
- سعدی (غزلیات)/در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
- سعدی (غزلیات)/درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
- سعدی (غزلیات)/دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
- سعدی (غزلیات)/دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
- سعدی (غزلیات)/دست با سرو روان چون نرسد در گردن
- سعدی (غزلیات)/دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
- سعدی (غزلیات)/دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
- سعدی (غزلیات)/دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
- سعدی (غزلیات)/دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست
- سعدی (غزلیات)/دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
- سعدی (غزلیات)/دل پیش تو و دیده به جای دگرستم
- سعدی (غزلیات)/دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
- سعدی (غزلیات)/دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
- سعدی (غزلیات)/دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
- سعدی (غزلیات)/دلم خیال تو را ره نمای میداند
- سعدی (غزلیات)/دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
- سعدی (غزلیات)/دلی که دید که غایب شدست از این درویش
- سعدی (غزلیات)/دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
- سعدی (غزلیات)/دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
- سعدی (غزلیات)/دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم
- سعدی (غزلیات)/دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
- سعدی (غزلیات)/دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
- سعدی (غزلیات)/دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
- سعدی (غزلیات)/دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
- سعدی (غزلیات)/دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
- سعدی (غزلیات)/دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
- سعدی (غزلیات)/دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
- سعدی (غزلیات)/دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
- سعدی (غزلیات)/دولت جان پرورست صحبت آموزگار
- سعدی (غزلیات)/دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
- سعدی (غزلیات)/دیدار تو حل مشکلاتست
- سعدی (غزلیات)/دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
- سعدی (غزلیات)/دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
- سعدی (غزلیات)/دیدم امروز بر زمین قمری
- سعدی (غزلیات)/دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
- سعدی (غزلیات)/دیدی که وفا به جا نیاوردی
- سعدی (غزلیات)/دیر آمدیای نگار سرمست
- سعدی (غزلیات)/دیگر به کجا میرود این سرو خرامان
- سعدی (غزلیات)/دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
- سعدی (غزلیات)/ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
- سعدی (غزلیات)/راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
- سعدی (غزلیات)/رفتی و نمیشوی فراموش
- سعدی (غزلیات)/رفتی و همچنان به خیال من اندری
- سعدی (غزلیات)/رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
- سعدی (غزلیات)/رفیق مهربان و یار همدم
- سعدی (غزلیات)/رها نمیکند ایام در کنار منش
- سعدی (غزلیات)/روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
- سعدی (غزلیات)/روز وصلم قرار دیدن نیست
- سعدی (غزلیات)/روزگاریست که سودازده روی توام
- سعدی (غزلیات)/روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
- سعدی (غزلیات)/روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
- سعدی (غزلیات)/روی بپوش ای قمر خانگی
- سعدی (غزلیات)/روی تو خوش مینماید آینه ما
- سعدی (غزلیات)/روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
- سعدی (غزلیات)/ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
- سعدی (غزلیات)/ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
- سعدی (غزلیات)/ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
- سعدی (غزلیات)/ز من مپرس که در دست او دلت چونست
- سعدی (غزلیات)/ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
- سعدی (غزلیات)/زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
- سعدی (غزلیات)/زلف او بر رخ چو جولان میکند
- سعدی (غزلیات)/زنده بی دوست خفته در وطنی
- سعدی (غزلیات)/زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
- سعدی (غزلیات)/زنده کدامست بر هوشیار
- سعدی (غزلیات)/زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
- سعدی (غزلیات)/زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام
- سعدی (غزلیات)/زینهار از دهان خندانش
- سعدی (غزلیات)/ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
- سعدی (غزلیات)/ساقی بده آن شراب گلرنگ
- سعدی (غزلیات)/ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
- سعدی (غزلیات)/ساقی سیمتن چه خسبی خیز
- سعدی (غزلیات)/ساقیا می ده که مرغ صبح بام
- سعدی (غزلیات)/سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان
- سعدی (غزلیات)/سخت زیبا میروی یک بارگی
- سعدی (غزلیات)/سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
- سعدی (غزلیات)/سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
- سعدی (غزلیات)/سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
- سعدی (غزلیات)/سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
- سعدی (غزلیات)/سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
- سعدی (غزلیات)/سرمست بتی لطیف ساده
- سعدی (غزلیات)/سرمست درآمد از خرابات
- سعدی (غزلیات)/سرمست درآمد از درم دوست
- سعدی (غزلیات)/سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
- سعدی (غزلیات)/سرو ایستاده به چو تو رفتار میکنی
- سعدی (غزلیات)/سرو بستانی تو یا مه یا پری
- سعدی (غزلیات)/سرو بلند بین که چه رفتار میکند
- سعدی (غزلیات)/سرو سیمینا به صحرا میروی
- سعدی (غزلیات)/سرو چمن پیش اعتدال تو پستست
- سعدی (غزلیات)/سروبالایی به صحرا میرود
- سعدی (غزلیات)/سروقدی میان انجمنی
- سعدی (غزلیات)/سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید
- سعدی (غزلیات)/سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
- سعدی (غزلیات)/سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
- سعدی (غزلیات)/سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات