سعدی (غزلیات)/سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان) از سعدی |
' |
سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان | صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان | |
گر همه خلق را چو من بیدل و مست میکنی | روی به صالحان نما خمر به زاهدان چشان | |
طایفهای سماع را عیب کنند و عشق را | زمزمهای بیار خوش تا بروند ناخوشان | |
خرقه بگیر و می بده باده بیار و غم ببر | بیخبرست عاقل از لذت عیش بیهشان | |
سوختگان عشق را دود به سقف میرود | وقع ندارد این سخن پیش فسرده آتشان | |
رقص حلال بایدت سنت اهل معرفت | دنیا زیر پای نه دست به آخرت فشان | |
تیغ به خفیه میخورم آه نهفته میکنم | گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان | |
چند نصیحتم کنی کز پی نیکوان مرو | چون نروم که بیخودم شوق همیبرد کشان | |
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بودهام | موی سپید میکند چشم سیاه اکدشان | |
بوی بهشت میدهد ما به عذاب در گرو | آب حیات میرود ما تن خویشتن کشان | |
باد بهار و بوی گل متفقند سعدیا | چون تو فصیح بلبلی حیف بود ز خامشان |