سعدی (غزلیات)/ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را)
از سعدی
'


ز اندازه بیرون تشنه‌ام، ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن، وآن گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بَرمی‌نکردم پیش از این روز فِراق دوستان، شب‌خوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم دربند جان خویشتن گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نُشاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خُشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی درآیی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را
امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آن‌گه حکایت گویمت درد دل غرقآب را
گر بی‌وفایی کردمی یرغو بقا آن بردمی کآن کافر اعدا می‌کشد وین سنگ‌دل احباب را
فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مُطرب در سرا زحمت بود بواب را
سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو ای بی‌بَصَر من می‌روم او می‌کِشد قُلاب را

توضیحات

  1. ^  تیر (ِکمان)
  2. ^  دربان، نگهبان