سعدی (غزلیات)/تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود) از سعدی |
' |
تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود | گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود | |
چو هر چه میرسد از دست اوست فرقی نیست | میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود | |
نسیم باد صبا بوی یار من دارد | چو باد خواهم از این پس به بوی او پیمود | |
همیگذشت و نظر کردمش به گوشه چشم | که یک نظر بربایم مرا ز من بربود | |
به صبر خواستم احوال عشق پوشیدن | دگر به گل نتوانستم آفتاب اندود | |
سوار عقل که باشد که پشت ننماید | در آن مقام که سلطان عشق روی نمود | |
پیام ما که رساند به خدمتش که رضا | رضای توست گرم خسته داری ار خشنود | |
شبی نرفت که سعدی به داغ عشق نگفت | دگر شب آمد و کی بی تو روز خواهد بود |