سعدی (غزلیات)/جور بر من میپسندد دلبری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (جور بر من میپسندد دلبری) از سعدی |
' |
جور بر من میپسندد دلبری | زور با من میکند زورآوری | |
بار خصمی میکشم کز جور او | مینشاید رفت پیش داوری | |
عقل بیچارست در زندان عشق | چون مسلمانی به دست کافری | |
بارها گفتم بگریم پیش خلق | تا مگر بر من ببخشد خاطری | |
بازگویم پادشاهی را چه غم | گر به خیلش دربمیرد چاکری | |
ای که صبر از من طمع داری و هوش | بار سنگین مینهی بر لاغری | |
زان چه در پای عزیزان افکنند | ما سری داریم اگر داری سری | |
چشم عادت کرده با دیدار دوست | حیف باشد بعد از او بر دیگری | |
در سراپای تو حیران ماندهام | در نمیباید به حسنت زیوری | |
این سخن سعدی تواند گفت و بس | هر گدایی را نباشد جوهری |