سعدی (غزلیات)/زنده کدامست بر هوشیار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (زنده کدامست بر هوشیار) از سعدی |
' |
زنده کدامست بر هوشیار | آن که بمیرد به سر کوی یار | |
عاشق دیوانه سرمست را | پند خردمند نیاید به کار | |
سر که به کشتن بنهی پیش دوست | به که بگشتن بنهی در دیار | |
ای که دلم بردی و جان سوختی | در سر سودای تو شد روزگار | |
شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ | کوه احد گر تو نهی نیست بار | |
بندی مهر تو نیابد خلاص | غرقه عشق تو نبیند کنار | |
درد نهانی دل تنگم بسوخت | لاجرمم عشق ببود آشکار | |
در دلم آرام تصور مکن | وز مژهام خواب توقع مدار | |
گر گله از ماست شکایت بگوی | ور گنه از توست غرامت بیار | |
بر سر پا عذر نباشد قبول | تا ننشینی ننشیند غبار | |
دل چه محل دارد و دینار چیست | مدعیم گر نکنم جان نثار | |
سعدی اگر زخم خوری غم مخور | فخر بود داغ خداوندگار |