سعدی (غزلیات)/بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس) از سعدی |
' |
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس | ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس | |
گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان | هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس | |
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان | تو خواب میکن بر شتر تا بانگ میدارد جرس | |
شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی میکند | او بادبیزن همچنان در دست و میآید مگس | |
پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد | گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس | |
گر دوست میآید برم یا تیغ دشمن بر سرم | من با کسی افتادهام کز وی نپردازم به کس | |
با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم | چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمیآید نفس | |
من مفلسم در کاروان گوهر که خواهی قصد کن | نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس | |
گر پند میخواهی بده ور بند میخواهی بنه | دیوانه سر خواهد نهاد آن گه نهد از سر هوس | |
فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان | چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس |