سعدی (غزلیات)/خطا کردی به قول دشمنان گوش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (خطا کردی به قول دشمنان گوش) از سعدی |
' |
خطا کردی به قول دشمنان گوش | که عهد دوستان کردی فراموش | |
که گفت آن روی شهرآرای بنمای | دگربارش که بنمودی فراپوش | |
دل سنگینت آگاهی ندارد | که من چون دیگ رویین میزنم جوش | |
نمیبینم خلاص از دست فکرت | مگر کافتاده باشم مست و مدهوش | |
به ظاهر پند مردم مینیوشم | نهانم عشق میگوید که منیوش | |
مگر ساقی که بستانم ز دستش | مگر مطرب که بر قولش کنم گوش | |
مرا جامی بده وین جامه بستان | مرا نقلی بنه وین خرقه بفروش | |
نشستم تا برون آیی خرامان | تو بیرون آمدی من رفتم از هوش | |
تو در عالم نمیگنجی ز خوبی | مرا هرگز کجا گنجی در آغوش | |
خردمندان نصیحت میکنندم | که سعدی چون دهل بیهوده مخروش | |
ولیکن تا به چوگان میزنندش | دهل هرگز نخواهد بود خاموش |