سعدی (غزلیات)/تفاوتی نکند قدر پادشایی را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (تفاوتی نکند قدر پادشایی را) از سعدی |
' |
تفاوتی نکند قدر پادشایی را | که التفات کند کمترین گدایی را | |
به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد | که در به روی ببندند آشنایی را | |
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک | ز خیل خانه برانند بینوایی را | |
و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود | هزار شکر بگوییم هر جفایی را | |
همه سلامت نفس آرزو کند مردم | خلاف من که به جان میخرم بلایی را | |
حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر | به سر نکوفته باشد در سرایی را | |
خیال در همه عالم برفت و بازآمد | که از حضور تو خوشتر ندید جایی را | |
سری به صحبت بیچارگان فرود آور | همین قدر که ببوسند خاک پایی را | |
قبای خوشتر از این در بدن تواند بود | بدن نیفتد از این خوبتر قبایی را | |
اگر تو روی نپوشی بدین لطافت و حسن | دگر نبینی در پارس پارسایی را | |
منه به جان تو بار فراق بر دل ریش | که پشهای نبرد سنگ آسیایی را | |
دگر به دست نیاید چو من وفاداری | که ترک میندهم عهد بیوفایی را | |
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی | که یحتمل که اجابت بود دعایی را |