سعدی (غزلیات)/به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی)
از سعدی
'


به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت شرح حال مشتاقی
کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقی
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که خود را بر تو می‌بندم به سالوسی و زراقی
اخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقی
نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد تو را گر خواب می‌گیرد نه صاحب درد عشاقی
قم املا و اسقنی کأسا و دع ما فیه مسموما اما انت الذی تسقی فعین السم تریاقی
قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی
سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراق
مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری مگر نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی
لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداق
نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی