سعدی (غزلیات)/خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی) از سعدی |
' |
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی | دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی | |
دمادم حوریان از خلد رضوان میفرستند | که ای حوری انسانی دمی در باغ رضوان آی | |
گرت اندیشه میباشد ز بدگویان بی معنی | چو معنی معجری بربند و چون اندیشه پنهان آی | |
دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد | نگویی کخر ای مسکین فراز آب حیوان آی | |
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم | برای مصلحت ماها ز عقرب سوی میزان آی | |
جهانی عشقبازانند در عهد سر زلفت | رها کن راه بدعهدی و اندر عهد ایشان آی | |
خوش آمد نیست سعدی را در این زندان جسمانی | اگر تو یک دلی با او چو او در عالم جان آی |