سعدی (غزلیات)/خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست)
از سعدی
'


خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست طوبی غلام قد صنوبرخرام اوست
آن قامتست نی به حقیقت قیامتست زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
بر مرگ دل خوشست در این واقعه مرا کب حیات در لب یاقوت فام اوست
بوی بهار می‌دمدم یا نسیم صبح باد بهشت می‌گذرد یا پیام اوست
دل عشوه می‌فروخت که من مرغ زیرکم اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
بیچاره مانده‌ام همه روزی به دام او و اینک فتاده‌ام به غریبی که کام اوست
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست