سعدی (غزلیات)/حدیث یا شکرست آن که در دهان داری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (حدیث یا شکرست آن که در دهان داری) از سعدی |
' |
حدیث یا شکرست آن که در دهان داری | دوم به لطف نگویم که در جهان داری | |
گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو | گناه توست که رخسار دلستان داری | |
جمال عارض خورشید و حسن قامت سرو | تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری | |
ندانم ای کمر این سلطنت چه لایق توست | که با چنین صنمی دست در میان داری | |
بسیست تا دل گم کرده باز میجستم | در ابروان تو بشناختم که آن داری | |
تو را که زلف و بناگوش و خد و قد اینست | مرو به باغ که در خانه بوستان داری | |
بدین صفت که تویی دل چه جای خدمت توست | فراتر آی که ره در میان جان داری | |
گر این روش که تو طاووس میکنی رفتار | نه برج من که همه عالم آشیان داری | |
قدم ز خانه چو بیرون نهی به عزت نه | که خون دیده سعدی بر آستان داری |