سعدی (غزلیات)/توانگران که به جنب سرای درویشند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (توانگران که به جنب سرای درویشند) از سعدی |
' |
توانگران که به جنب سرای درویشند | مروتست که هر وقت از او بیندیشند | |
تو ای توانگر حسن از غنای درویشان | خبر نداری اگر خستهاند و گر ریشند | |
تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید | که دوستان تو چندان که میکشی بیشند | |
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران | که دوستان وفادار بهتر از خویشند | |
غلام همت رندان و پاکبازانم | که از محبت با دوست دشمن خویشند | |
هرآینه لب شیرین جواب تلخ دهد | چنان که صاحب نوشند ضارب نیشند | |
تو عاشقان مسلم ندیدهای سعدی | که تیغ بر سر و سر بنده وار در پیشند | |
نه چون منند و تو مسکین حریص کوته دست | که ترک هر دو جهان گفتهاند و درویشند |