سعدی (غزلیات)/تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی) از سعدی |
' |
تا کی رَوَم از عشق تو شوریده به هر سوی؟ | تا کی دَوَم از شور تو دیوانه به هر کوی؟ | |
صد نعره همیآیدم از هر بُن مویی | خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی | |
بر یاد بُناگوشِ تو بر باد دهم جان | تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی | |
سرگشته چو چوگانم و در پای سَمَندت | میافتم و میگردم چون گوی به پهلوی | |
خود کُشته ابروی توام من به حقیقت | گر کشتنیم بازبفرمای به ابروی | |
آنان که به گیسو دل عشاق ربودند | از دست تو در پای فُتادند چو گیسوی | |
تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد | سر برنگرفتم به وفای تو ز زانوی | |
بیرون نشود عشق تواَم تا ابد از دل | کاندر ازلم حِرز تو بستند به بازوی | |
عشق از دل سعدی به ملامت نتوان بُرد | گر رنگ توان برد به آب از رُخ هندوی! |