سعدی (غزلیات)/روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (روز برآمد بلند ای پسر هوشمند) از سعدی |
' |
روز برآمد بلند ای پسر هوشمند | گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند | |
طفل گیا شیر خورد شاخ جوان گو ببال | ابر بهاری گریست طرف چمن گو بخند | |
تا به تماشای باغ میل چرا میکند | هر که به خیلش درست قامت سرو بلند | |
عقل روا مینداشت گفتن اسرار عشق | قوت بازوی شوق بیخ صبوری بکند | |
دل که بیابان گرفت چشم ندارد به راه | سر که صراحی کشید گوش ندارد به پند | |
کشته شمشیر عشق حال نگوید که چون | تشنه دیدار دوست راه نپرسد که چند | |
هر که پسند آمدش چون تو یکی در نظر | بس که بخواهد شنید سرزنش ناپسند | |
در نظر دشمنان نوش نباشد هنی | وز قبل دوستان نیش نباشد گزند | |
این که سرش در کمند جان به دهانش رسید | مینکند التفات آن که به دستش کمند | |
سعدی اگر عاقلی عشق طریق تو نیست | با کف زورآزمای پنجه نشاید فکند |