همهٔ صفحهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
صفحهٔ قبلی (اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم) | صفحهٔ بعد (اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/نباید دوستان را دل شکستن)
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من بادهی عشق نوش کردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من بدین خواری و این غربت از آن راه دراز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من به هر جوری نخواهم کرد زاری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من درین شهر پای بند توام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من دل به ننگ دارم و از نام فارغم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من مستم و ز مستی در یار میگریزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من نخواهم برد جان از دست دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من چه گویم جفا و جنگ ترا؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من چو همین حرف الف دیدهام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من کشتهی عشقم،خبرم هیچ مپرسید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که باشم؟ در زیان افتادهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/منازل سفرت پیش دیده میآرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/منم غریب دیار تو، ای غریبنواز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مگذر، ای ساربان، ز منزل یار
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مگر پیر سجاده حال نداشت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/میان ما و تو دوری به اختیار نبود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/میی کو ترا میرهاند ز مستی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/میخانه را بگشای در، کامروز مخمور آمدم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مینالم ازین کار به سامان نرسیده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نازنین، عیب نباشد، که کند ناز، ای دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نازنینا، حسن و خوبی با وفا بهتر بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نالهی بلبل شوریده به جایی برسید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نبض دل شوریدهی محرور گرفتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نبودم مرد این میدان و آورد او به میدانم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نزدیک یار اگر نه چنین خوار و خردمی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نسپردم از خرابی دل خود به چشم مستش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نظری گر ز سر لطف به کارم کردی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نقش لب تو از شکر و پسته بستهاند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نقشی ز صورت خود هر جا پدید کردی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نمیبینم بت خود را، نمیدانم کجا باشد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه آخر دل من خراب از تو شد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه به اندازهی خود یار گزیدی، ای دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه بیگانهای، ای بت خانگی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه بییادت برآید یک دم از من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه مانند تو زیبایی ببینم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه پیمان بستهای با من؟ که در پیمان من باشی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نوای عشق بلبل را دلی باید بلا دیده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نوبهارست و دل پر هوس و بادهی ناب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارا، گر چه میدانم که بس بیمهری و پیوندی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارا، یاد میداری که یاد ما نمیکردی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارینا، به وصل خود دمی ما را ز ما بستان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نی بین که چون به درد فغانی همی کند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیست در آبگینه آتش و آب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیست عیب ار دوست میدارم منش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیک میخواهی که: از خود دورم اندازی دگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر دم از خانه رخ بدر دارد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر دم برم به گریه پناه از فراق یار
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر زمان آشفتهدل نامم کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر قصه مینیوشی و در گوش میکنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر نفسی عشق او بیدل و دینم کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر نقش که پیش آید گویم: مگر او باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر چند به کوی او دیرست که پی بردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر چه گویم من، ای دبیر، امروز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کس که در محبت او دم برآورد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کسی را مینوازد لطف و خاطر جستنت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که آن قامت و بالای بلندش باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که از برگ و از نوا گوید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که او بیدق این عرصه شود شاه شود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که با عارض زیبای تو خوکرده بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که در حلقهی زلف تو گرفتار بماند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هرگز از عشقی مرا پایی چنین در گل نشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هرگزت عادت نبود این بیوفایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هزار بار بگفتم که: به ز جان عزیزی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هزار قطرهی خونم ز چشم تر بچکد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هم ز وصف لبت زبان خجلست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همه عالم پرست ازین منظور
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همچو گل صد گونه رنگ آوردهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همیشه تا تن من برقرار خواهد بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هوست معتکف خانهی خمارم کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وجود حقیقت نشانی ندارد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وصف روی آن پسر خواهیم کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وقت گلست، ای غلام، روز می است، ای پسر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پاکبازان را چه خارا و چه خز؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پدید نیست اسیران عشق را خانه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهی ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پرسش خستهای روا باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پستهی آن ماه مروارید گوش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیشآر، ساقی، آن می چون زنگ را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چاره سگالیدنم فایدهای چون نکرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چشم جان بر اثرت میدارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چشمم کنار دجله شد، جز یاد بغدادم مکن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چمن پر گهر شد ز باران ژاله
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چنین که بسته شدم باز من به زلف چو بندش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه عشقست این که در دل شد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو آتشست به گرمی هوای تابستان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو آشفته دیدی که شد کار ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو بدیدی که: ز غشقت به چه شکل و به چه سانم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو بر سفینهی دل نقش صورت تو نبشتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو تیغ بر کشد آن بیوفا به قصد سرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو دل در دیگری بستی نگاهش دار، من رفتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو دل شد زان او هرگز نمیرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو دل نمیدهد از کوی دوست برگشتن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو چشمش راه دل میزد من بیدل کجا بودم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون بگذری دلم به تپیدن در اوفتد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون مینهند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون ز بغداد و لب دجله دلم یار کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون عشق در آید، قدم سر بنماند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون قد تو در چمن نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون همه ملک وجود خانهی شاهست و شاه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چیست آن شهریار در پرده؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کأس می در دست و کوس عشق بر بامستمان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کار ما امروز زان رخ با نواست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کام دل تنگ از آن تنگ دهانم بده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کاکل آن پسر ز پیشانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کجاست منزل آن کوچ کرده؟ تا برویم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کدامین نقشبند این نقش بستی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کسی که چشمهی چشمش چنین ز گریه بجوشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/که رساند به من شیفتهی مسکین حال؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کو دیدهای که بیتو به خون تر نمیشود؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کی مرا نزد تو همچون دگران بگذارند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کیست آن مه؟ که میرود نازان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کیست دگر باره این؟ بر لب بام آمده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کیست کز آن بت بمن خبر برساند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گدایی را که دل در بند یار محتشم باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر آن کاری که من دانم بر آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر بنگری در آینه روزی صفای خویش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر به دست آوریم دامن دوست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر دستها چو زلف در آرم به گردنش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر دهد یارت امان ایمن مشو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر سری در سر کار تو شود چندان نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر شبی چارهی این درد جدایی بکنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر میشد ز تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر نخواهی که نظر با من درویش کنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر وصل آن نگار میسر شود مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه امید ندارم که: شوم شاد از تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه زان ما گشتی، سر ما چه دانی تو؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر کسی در عشق آهی میکند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر یار بلند آمد، من پستم و من پستم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر یار شوی با من، در عهد تو یار آیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گرد مغان گرد و بادهای مغانه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گرچه صد بارم برانند از برت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: از عشق توسرگشته چو گویم، تو چه گویی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: به چابکی ببرم جان ز دست عشق
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: که: بیوصال تو ما را به سر شود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم که: بگذرانم روزی به نام و ننگی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفته بودم با من: کان جا نباید رفتنت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتی: ز عشق بازی کاری نمیگشاید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گل بین، گرفته گلشن ازو آب و رونقی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گل در قرق عرق کند از شرم روی تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گل ز روی او شرمسار شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گلت بنده گردید و شمشاد نیز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گمان مبر که: به جور از بر تو برخیزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گمان مبر که ز مهر تو دست وادارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گو: هر که در جهان به تماشا رویدو گشت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یا به نزد خویشتن راهم بده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یاد تو ما را چو در خیال بگردد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یار آن کسی بود که به کارت نگه کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یار ار نمیکند به حدیث تو گوش باز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یار ز پیمان ما گر چه سری میکشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یاران و دوستداران جمعند و جام گردان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یارب! تو دوش با که به شادی نشستهای؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یوسف ما را به چاه انداختند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یک سخن زان لعل خاموشم بگوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یک شبم دادی به عمری پیش خود بار، ای پسر
- اوحدی مراغهای (قصاید)
- اوحدی مراغهای (قصاید)/آن نفس را، که ناطقه گویند، بازیاب
- اوحدی مراغهای (قصاید)/اگر حقایق معنی به گوش جان شنوی
- اوحدی مراغهای (قصاید)/ای دل، تویی و من، بنشین کژ، بگوی راست
- اوحدی مراغهای (قصاید)/ای رنج ناکشیده، که میراث میخوری
- اوحدی مراغهای (قصاید)/ای روزهدار، اگر تو یک ریزه راز داری
- اوحدی مراغهای (قصاید)/ای صوفی سرد نارسیده
- اوحدی مراغهای (قصاید)/این آسمان صدق و درو اختر صفاست؟
- اوحدی مراغهای (قصاید)/این چرخ گرد گرد کواکب نگار چیست؟
- اوحدی مراغهای (قصاید)/بار بسیارست و راه دور در پیش، ای جوان
- اوحدی مراغهای (قصاید)/بر آستان در او کسی که راهش هست
- اوحدی مراغهای (قصاید)/بر کوفه و خاک علی، ای باد صبح، ار بگذری
- اوحدی مراغهای (قصاید)/بس که بعد از تو خزانی و بهاری باشد
- اوحدی مراغهای (قصاید)/جهان به دست تو دادند، تا ثواب کنی
- اوحدی مراغهای (قصاید)/در پیرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر
- اوحدی مراغهای (قصاید)/دلخسته همی باشم زین ملک بهم رفته
- اوحدی مراغهای (قصاید)/دوش از نسیم گل دم عنبر به من رسید
- اوحدی مراغهای (قصاید)/راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟
- اوحدی مراغهای (قصاید)/روزی قرار و قاعدهی ما دگر شود
- اوحدی مراغهای (قصاید)/زنهار خوارگان را زنهار خوار دار
- اوحدی مراغهای (قصاید)/سر پیوند ما ندارد یار
- اوحدی مراغهای (قصاید)/سرم خزینهی خوفست و دل سفینهی بیم
- اوحدی مراغهای (قصاید)/عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟
- اوحدی مراغهای (قصاید)/قومی که ره به عالم تحقیق میبرند
- اوحدی مراغهای (قصاید)/لاف دانش میزنی، خود را نمیدانی چه سود؟
- اوحدی مراغهای (قصاید)/مباش بندهی آن کز غم تو آزادست
- اوحدی مراغهای (قصاید)/مردم نشسته فارغ و من در بلای دل
- اوحدی مراغهای (قصاید)/مستان خواب را خبری از وصال نیست
- اوحدی مراغهای (قصاید)/مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم
- اوحدی مراغهای (قصاید)/میان کار فروبند و کار راه بساز
- اوحدی مراغهای (قصاید)/نگفتمت که: منه دل برین خراب آباد؟
- اوحدی مراغهای (قصاید)/هرگز به جان فرا نرسی بیفروتنی
- اوحدی مراغهای (قصاید)/چرا پنهان شدی از من؟ تو با چندین هویدایی
- اوحدی مراغهای (قصاید)/چرخ گردان روشن از رای منست
- اوحدی مراغهای (قصاید)/چشم صاحب دولتان بیدار باشد صبحدم
- اوحدی مراغهای (قصاید)/چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند
- اوحدی مراغهای (قصاید)/چو بد کنی و ندانی که : نیک نیست که کردی
- اوحدی مراغهای (قصاید)/چو دیده کرد نظر، دل دراوفتاد چو دل
- اوحدی مراغهای (قصاید)/کردم اندیشه تاکنون باری
- اوحدی مراغهای (قصاید)/گر آن جهان طلبی، کار این جهان دریاب
- اوحدی مراغهای (قصاید)/گر بدینصورت، که هستی، صرف خواهد شد جوانی
- اوحدی مراغهای (قصاید)/گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش
- اوحدی مراغهای (قصاید)/گریان در آخر شب، چون ابر نوبهاری
- اوحدی مراغهای (مربع)
- اوحدی مراغهای (مربع)/آن سرو سهی چه نام دارد؟
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/از آن دلدار هر جایی چه خیزد؟
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/ازین گفتن، خدایا، شرم دارم
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/اگر با عقل داری آشنایی
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/اگر صد چون تومیرد غم ندارم
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/اگر نتوان به دیر و زود کردن
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/بدان آتش رخ آوردند چون دود
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/برآرم دست تا رویت به غارت
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/برای او چه باشی اشک ریزان؟
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/برید دوست چون آورد نامه
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به بوی وصل بودم شادمانه
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به خر گفتند: کیمخت از چه بستی؟
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به دست قاصدی داد این حکایت
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به زودی قاصدی این نامه چون باد
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به قدر حسن خوبان دلفروزند
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به نام آنکه ما را نام بخشید
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به گل گفتند: بلبل بس حقیرست
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/بپرسیدند از محمود غازی:
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/بگویم با تو سر سینهی خویش
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/تو از من چون به زودی سیر گشتی
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/تو ای مهجور سر گردان، کدامی؟
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/تومینالی و کس را زان خبر نه
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/جهان خالیست، من در گوشه زانم
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/جوانی خار کن بر خار میخفت
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/خبر دادند مجنون را که: لیلی
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/خداوندا، به ارواح بزرگان
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/در آن ایام کز من دور شد بخت
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/در آن مدت، که بود از محنت تب
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/دل آن ماه نیز این فکر میکرد
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/دل از ما بر گرفتی، یاد میدار
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/دل عاشق بدان فکرت چو برخاست
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/دگر بار آن بت از خواری پشیمان
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/دگر بوی بهار آوردهای، باد
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/دگر نوبت، چو باد نوبهاری
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/ز بهر آنکه ناچارست دیدن
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/ز جام عاشقی مستم دگر بار
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/ز چشم سوکوار اشکی چو باران
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/زهی! از جام مهرت مست گشته
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/زهی! گرد جهان سر گشته از من
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/زهی، سودای من گم کرده نامت
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/سبک خیز، ای نسیم نوبهاری
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/سمن بر تند شد از گفتن او
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/شبی پروانهای با شمع شد جفت
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/شنیدم حاجییی احرام بسته
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/شنیدم کز هوسناکان جوانی
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/ضرورت خود یقینست این و آن را
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/طبیبی با یکی از دردمندان
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/عنایتها توقع دارم از تو
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/غلامی میکنم تا زنده باشم
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/مرا جویی و از من دور مانی
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/مشو عاشق، که جانت را بسوزد
- اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/مگر با ما سر یاری نداری؟