اوحدی مراغهای (غزلیات)/منم غریب دیار تو، ای غریبنواز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (منم غریب دیار تو، ای غریبنواز) از اوحدی مراغهای |
' |
منم غریب دیار تو، ای غریبنواز | دمی به حال غریب دیار خود پرداز | |
بهر کمند که خواهی بگیر و بازم بند | به شرط آنکه ز کارم نظر نگیری باز | |
گرم چو خاک زمین خوار میکنی سهلست | چو خاک میکن و بر خاک سایه میانداز | |
درون سینه دلم چون کبوتران بتپد | چه آتشست که در جان من نهادی باز؟ | |
هوای قد بلند تو میکند دل من | تو دست کوته من بین و آرزوی دراز! | |
بر آستین خیالت همی دهم بوسه | بر آستان وصالت مرا چو نیست جواز | |
هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود | نظر به روی کسی بر نمیکنی از ناز | |
اگر بسوزدت، ای دل، ز درد ناله مکن | دم از محبت او میزنی، بسوز و بساز | |
حدیث درد من، ای مدعی، نه امروزست | که اوحدی ز ازل بود رند و شاهد باز |