اوحدی مراغهای (غزلیات)/من درین شهر پای بند توام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (من درین شهر پای بند توام) از اوحدی مراغهای |
' |
من درین شهر پای بند توام | عاشق قامت بلند توام | |
مردهی آن دهان چون پسته | کشتهی آن لب چو قند توام | |
میدوانی و میکشی زارم | چون بدیدی که در کمند توام | |
ای هلاک دلم پسندیده | دولتی باشد از پسند توام | |
گذری میکن، ار طبیب منی | آتشی مینه، ار سپند توام | |
گو: رفیقان سفر کنند که من | نتوانم، که پای بند توام | |
ز اوحدی باز پرس حال، که من | تا چه غایت نیازمند توام؟ |