اوحدی مراغهای (قصاید)/چرخ گردان روشن از رای منست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (قصاید) (چرخ گردان روشن از رای منست) از اوحدی مراغهای |
' |
چرخ گردان روشن از رای منست | دور گردون کار فرمای منست | |
گردن و گوش عروس نطق را | زین و زیب از نطق زیبای منست | |
غرهی روی معانی تا ابد | از سواد شعر غرای منست | |
در جهان کار سخن پرداختن | کسوتی بر قد و بالای منست | |
هیچ اگر ملک معانی گوهریست | زادهی طبع سخن زای منست | |
تا قیامت هر چه گوید دیگری | قطرهای موج دریای منست | |
با چنان رویی که دارد جرم ماه | خوشه چین خرمن رای منست | |
جنس و نقد گنج مکنونات غیب | سر به سر تاراج و یغمای منست | |
گر فرو مانم نگردم زیر دست | ور سرافرازم کرا پای منست؟ | |
با تکاپوی چنین امروز چرخ | در اساس کار فردای منست | |
کی زمین را پیش من آبی بود؟ | کاسمان هم باد پیمای منست | |
پادشاهان را نیارم در نظر | چون به درویشان تولای منست | |
گرچه در عالم ندارد هیچ جای | هر کجا رو آورم جای منست | |
قول من بر دشمنان تلخست، از آنک | مرگ ایشان در سخنهای منست | |
از حسد داران ندارم هیچ باک | کایزد دارنده دارای منست | |
اوحدی نیز ار سوادی میکند | صورت نقش سویدای منست | |
همچو من گر لاف یکتایی زند | زیبدش، زیرا که همتای منست |