اوحدی مراغهای (مربع)/آن سرو سهی چه نام دارد؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (مربع) (آن سرو سهی چه نام دارد؟) از اوحدی مراغهای |
' |
آن سرو سهی چه نام دارد؟ | کان قامت خوش خرام دارد | |
خلقی متحیرند در وی | تا خود هوس کدام دارد؟ | |
ماهی که به حسن او صنم نیست | رخسارش از آفتاب کم نیست | |
گر دور شود ز دیده غم نیست | کندر دل و جان مقام دارد | |
من کشتهی عشق آن جمالم | آشفتهی آن دو زلف و خالم | |
آنرا خبری بود ز حالم | کو نیز دلی به دام دارد | |
آن کس که دلم همی رباید | گر نیز دلم بسوخت شاید | |
تا پخته شود چنانکه باید | دیگ هوسی، که خام دارد | |
ای دل، چه کنی خیال خوبان؟ | اندیشهی زلف و خال و خوبان؟ | |
آن برخورد از جمال خوبان | کو نعمت و احتشام دارد | |
معشوق چو آفتاب دارم | با او هوس شراب دارم | |
زیرا که دلی کباب دارم | و آن لب نمک تمام دارد | |
قومی که مقربان دینند | با دردکشان نمینشینند | |
آواز دهید، تا ببینند | صوفی که به دست جام دارد | |
من پند کسی نمینیوشم | چون بر لب مطربست گوشم | |
در کیسهی آن کسست هوشم | کو کاسهی می مدام دارد | |
ای خواجه، حکایت مجازی | هرگز نبود بدین درازی | |
دریاب، که سرعشق بازی | داغیست که این غلام دارد | |
پوشیده چو نیست حال برتو | امروز می زلال بر تو | |
بی مانبود حلال بر تو | آن باده که دین حرام دارد | |
زان چهرهی همچو باغم، ای دوست | هرگز نبود فراغم، ای دوست | |
در خاک برد دماغم، ای دوست | بوی تو که در مشام دارد | |
خون شد دلم از غم تو، جان نیز | بر چهره دوید و شد روان نیز | |
سرخی رخم ببین، که آن نیز | از دیده و دل به وام دارد | |
شعر خوش اوحدی روانست | گر گوش کنی به جای آنست | |
کز بوسهی شکرین لبانست | این شهد که در کلام دارد | |
از گفته او ترا گذر نیست | وز شیوه عشق خوبتر نیست | |
آنرا غم جان ز بیم سر نیست | کو مذهب این امام دارد |