اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو بدیدی که: ز غشقت به چه شکل و به چه سانم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (چو بدیدی که: ز غشقت به چه شکل و به چه سانم) از اوحدی مراغهای |
' |
چو بدیدی که: ز غشقت به چه شکل و به چه سانم | نپسندم که: فریبی به فسون و به فسانم | |
مکن از غصه زبونم، که نه بیدانش و دونم | تو مرا گر نشانسی بشناسد کسانم | |
ز رخت عهد نجویم، ز لبت شهد نجویم | کارزوی عسلت کرد شریک مگسانم | |
کس ندانم که تواند که: ز دردم برهاند | تو کس شهر خودم کن، که نه از شهر خسانم | |
در سر هر که ببینی، هوسی هست و هوایی | در سر من هوس آن که: به پای تو رسانم | |
به جز آن یاد نخواهم که در آید به ضمیرم | به جز آن نام نشاید که بر آید به لسانم | |
اوحدی رسم تو دانست و بدو میل نمودی | به منت میل نباشد که نه رسمست و نه سانم |