اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر میشد ز تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر میشد ز تو) از اوحدی مراغهای |
' |
گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر میشد ز تو | بی صبرم، ارنه کار من نوعی دگر میشد ز تو | |
زان روی همچون مشتری گر پرده برمیداشتی | روی زمین پر زهره و شمس و قمر میشد ز تو | |
پس بینشان افتادهای، ورنه پس از چندین طلب | روزی من دلخسته را آخر خبر میشد ز تو | |
بر یاد داری: کز غمت شبها به تنهایی مرا | هم سینه پر میشد ز غم، هم دیده تر میشد ز تو؟ | |
زان جام لعلت گه گهی میریز آبی بر جگر | دل خستهای، کش سالها خون در جگر میشد ز تو | |
گر روز میکردم شبی با رویت اندر خلوتی | شب روز میگشت از رخت، شامم سحر میشد ز تو | |
ور بیرقیبان ساعتی نزدیک ما میآمدی | ایوان ما پر شاهد و شمع و شکر میشد ز تو | |
لیلی اگر واقف شدی از ما چو مجنون، هر نفس | آشفتهتر میشد ز من، دیوانه تر میشد ز تو | |
گر چرخ گردان داشتی در دل ز مهرت ذرهای | کارش چو کار اوحدی زیر و زبر میشد ز تو |