اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی) از اوحدی مراغهای |
' |
گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی | ماجرای پادشاهان کس نگوید با غلامی | |
رای آن دارم که روی از زخم شمشیرت نپیچم | کم نه روی اعتراضست و نه روی انتقامی | |
تا تو روزی رخ نمایی، یا شبی از در درآیی | من بدین امید و سودا میبرم صبحی به شامی | |
بر سر کوی تو سگ را قدر بیش از من، که آنجا | من نمییارم گذشت از دور و او دارد مقامی | |
گر ز نام من شنیدن ننگ داری سهل باشد | همچو ما شوریدگان را خود نباشد ننگ و نامی | |
آنقدر فرصت نمییابم که برخوانم دعایی | آن چنان محرم نمییابم که بفرستم سلامی | |
آخرالامرم ز دستان تو یا دست رقیبان | بر سر کویی ببینی کشته، یا در پای بامی | |
گر سفر کردند یارانم سعادت یار ایشان | آن که رفت آسود، مسکین من که افتادم به دامی | |
دوش مینالیدم از جور رقیبت باز گفتم: | اوحدی، گر پختهای چندین چه میجوشی ز خامی؟ |