اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیشآر، ساقی، آن می چون زنگ را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (پیشآر، ساقی، آن می چون زنگ را) از اوحدی مراغهای |
' |
پیشآر، ساقی، آن می چون زنگ را | تا ما براندازیم نام و ننگ را | |
امشب زرنگ می برافروز آتشی | تا رنگ پوش ما بسوزد رنگ را | |
بیروی او چون عود میسوزد تنم | مطرب، تو نیز آخر بساز آن چنگ را | |
با فقیه از عقل میگوید سخن | عقلی نبودست این فقیه دنگ را | |
بیاو نباشد دور اگر گریان شوم | دوری بگریاند کلوخ و سنگ را | |
ای همرهان، پیش دهان تنگ او | یاد آورید این عاشق دلتنگ را | |
وی ساربان، طاقت نداری پای ما | سرباز کش یک لحظه پیش آهنگ را | |
ناچار باشد هر فراقی را اثر | وانگه فراق یار شوخ شنگ را | |
ای آنکه کردی رخ به جنگ اوحدی | او صلح میجوید، رها کن جنگ را |