اوحدی مراغهای (غزلیات)/چیست آن شهریار در پرده؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (چیست آن شهریار در پرده؟) از اوحدی مراغهای |
' |
چیست آن شهریار در پرده؟ | شور در شهر و یار در پرده | |
هر زمان بار میدهد، لیکن | نیست امکان بار درپرده | |
پرده از روی برگرفت آن ماه | همچنان روی کار در پرده | |
همه گلها ازو شکفته و باز | گل او غنچهوار در پرده | |
پرده داری بدوستان دادست | و آنگه آن پرده دار در پرده | |
چیست این نقش گونهگون؟ ار نیست | نقشبندی سوار در پرده | |
از پس پرده جمله حیرانند | کس ندارد گذار در پرده | |
همه را رخ به خون دیده نگار | نیست کس با نگار در پرده | |
گر نخواهی که: گم شوی از خود | نروی زینهار! در پرده | |
رانی، این پرده را چو راست کنند | نالهی زار زار در پرده | |
از برون گر هزار بینی، نیست | جز یکی زان هزار در پرده | |
هم تویی پردهی بصیرت تو | خویشتن را مدار در پرده | |
پردهی خویش را بسوز و ببین | دوست را آشکار در پرده | |
مرو، ار پرده در میان بینی | پرده بین را چکار در پرده؟ | |
تو که چون شیر پرده پشمینی | چون بگیری شکار در پرده؟ | |
رفع این پرده یک نفس کارست | مبر این روزگار در پرده | |
اگر آن رخ جمال بنماید | نهلد پود و تار در پرده | |
پرده زان دیدهای، که هست ترا | دیدهی اعتبار در پرده | |
نظر جهل چون تواند دید | یار در غار و غار در پرده؟ | |
هر که او اختیار خود بگذاشت | رفت بیاختیار در پرده | |
گر درین پرده میروی، ایدل | اوحدی را میار در پرده |