اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/چو آشفته دیدی که شد کار ما

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (چو آشفته دیدی که شد کار ما)
از اوحدی مراغه‌ای
'


چو آشفته دیدی که شد کار ما نگشتی دگر گرد بازار ما
میزار ما را، که کار خطاست دلیری نمودن به آزار ما
به فریاد ما گر چنین می‌رسی به گردون رسد ناله‌ی زار ما
دل ما ننالیدی از چشم تو اگر جور کردی به مقدار ما
بجز ما نخواهد خریدن کسی متاعی که بستی تو در بار ما
چه خسبی؟ که شبهای تاریک خواب نیامد درین چشم بیدار ما
مریز اوحدی را نمک بر جگر که شوریده او می‌کند کار ما