اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفته بودم با من: کان جا نباید رفتنت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گفته بودم با من: کان جا نباید رفتنت) از اوحدی مراغهای |
' |
گفته بودم با من: کان جا نباید رفتنت | ور ضرورت میروی با ما نباید رفتنت | |
دشمن پر در کمین داری و دستی بر کمان | گرنه تیری، ای پسر، تنها نباید رفتنت | |
راه پر چاهست و شب بیگاه و صحرا بیپناه | بیدلیلی پر دل دانا نباید رفتنت | |
مشکل خود را ز رای خردهدانی بازپرس | راه جویی، پیش نابینا نباید رفتنت | |
زین من و او دور شو، گز ز آن مایی کین طریق | راه توحیدست، با غوغا نباید رفتنت | |
خود نمایی پیش ما عین ریا باشد، تو نیز | گر مرایی نیستی، پیدا نیاید رفتنت | |
اوحدی، چون جای خود زین پرده بیرون ساختی | گر برآید فتنهای، از جا نباید رفتنت |