اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه بییادت برآید یک دم از من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (نه بییادت برآید یک دم از من) از اوحدی مراغهای |
' |
نه بییادت برآید یک دم از من | نه بیرویت جدا گردد غم از من | |
بزن بر جانم آن زخمی، که دانی | به شرط آنکه گویی: مرهم از من | |
دلم را خون تو میریزی و ترسم | که خواهی خون بهای دل هم از من | |
مرا از هر که دیدی بیش کشتی | مگر کس را نمیبینی کم از من؟ | |
اگر آهی بر آرم زین دل تنگ | به تنگ آیند خلق عالم از من | |
کجا کارم ز قدت راست گردد؟ | که برگشتی چو زلف پر خم از من | |
به سودای تو گشت از هر کناری | جهان پر نوحه و پر ماتم از من | |
چنان رسوا شدم در عالم این بار | که گویی: پر شدست این عالم از من | |
بسان اوحدی، دور از تو، بیمست | که فریادی برآید هر دم از من |