اوحدی مراغهای (غزلیات)/نوای عشق بلبل را دلی باید بلا دیده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (نوای عشق بلبل را دلی باید بلا دیده) از اوحدی مراغهای |
' |
نوای عشق بلبل را دلی باید بلا دیده | ز سوز و آه خود بسیار سرد و گرمها دیده | |
طریق جانگذاری را ز راه شوق واجسته | رموز عشق بازی را ز روی مهر وادیده | |
دل خود را بچین زلف خوبان چگل بسته | سر خود را بزیر پای ترکان سرا دیده | |
ز خوبان دیده داغ هجر و دیگرشان دعا گفته | ز ترکان خورده تیغ جور و باز از خود جفا دیده | |
بخورده چشم خود را خون و جان را تازگی داده | بکشته نفس خود را زار و تن را در عزا دیده | |
چو خوبان پرده برگیرند، جان خود فداکرده | دگر چون رخ بپوشانند ترک خود روا دیده | |
چو عیاران و سربازان میان خاک و خون صدپی | سعادت را دعا گفته، سلامت را قفا دیده | |
ز پیش سیر چشمان پرس سر این حکایت را | که مشکل داند این معنی فقیه هیچ نادیده | |
بسان اوحدی خواری به راه عشق این خوبان | زبونی جورکش خواهند و مسکینی بلا دیده |