اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/در آن مدت، که بود از محنت تب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه) (در آن مدت، که بود از محنت تب) از اوحدی مراغهای |
' |
در آن مدت، که بود از محنت تب | جهان بر چشم من تاریک چون شب | |
دلم مصباح گشت و فکرتم زیت | بدین پرتو بگفتم پانصد بیت | |
شب شنبه، که بود آغاز هفته | رجب را بیست روز از ماه رفته | |
به سال «واو» و« ذال» از سال هجرت | به پایان بردم این در حال ضجرت | |
چو دیدم در سخن خیرالکلامش | نهادم « منطقالعشاق» نامش | |
به اصل از طبع دراک منند این | نبات خاطر پاک منند این | |
شگرفانند یکسر بالغ و بکر | به تایید الهی زاده از فکر | |
سبق گیرند بر آب از روانی | گر ایشان را به آب خود بخوانی | |
چو هر یک را زلیخایی شمردم | گران کاوین به یوسفشان سپردم | |
خرد را نزهتی، جان را بهاریست | جهان را از من این خوش یادگاریست | |
نظر در وی به چشم راست باید | جمالش چشم کژبین را نشاید | |
خداوندا، نگه دارش ز دزدان | ز چشم عیب جوی زن به مزدان | |
بپوشان آنچه ما کردیم و گفتیم | مکن پیدا، اگر چیزی نهفتیم | |
بدیهایی، که از ما گشت پیدا | به روی ما میار، از لطف، فردا | |
در آن روزی که تابی بر جهان نور | مدار از اوحدی توفیق خود دور |