اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟) از اوحدی مراغهای |
' |
نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟ | دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟ | |
دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو | بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت | |
گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن | مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت | |
هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی | اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت | |
سرم را میکنی پر شور و بردل مینهی منت | دلم را میکشی در خون و برجان مینهم بارت | |
ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی | که: گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت | |
گل وصلی به دستم چون نمیآید چه بودیار | کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟ |