اوحدی مراغهای (غزلیات)/من کشتهی عشقم،خبرم هیچ مپرسید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (من کشتهی عشقم،خبرم هیچ مپرسید) از اوحدی مراغهای |
' |
من کشتهی عشقم،خبرم هیچ مپرسید | گم شد اثر من،اثرم هیچ مپرسید | |
گفتند که: چونی؟ نتوانم که بگویم | این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید | |
فردا سر خود میکنم اندر سر و کارش | امروز که با درد سرم هیچ مپرسید | |
وقتی که نبینم رخش احوال توان گفت | این دم که درو مینگرم هیچ مپرسید | |
بیعارضش این قصهی روزست که دیدید | از گریهی شام و سحرم هیچ مپرسید | |
خون جگرم بر رخ و پرسیدن احوال؟ | دیدید که: خونین جگرم، هیچ مپرسید | |
از دوست بجز یک نظرم چون غرضی نیست | زان دوست بجز یک نظرم هیچ مپرسید | |
از دست شما جامه دو صد بار دریدم | خواهید که بازش بدرم هیچ مپرسید | |
با اوحدی این دیدهیتر بیش ندیدیم | بالله ! که ازین بیشترم هیچ مپرسید |