همهٔ صفحهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
صفحهٔ قبلی (انوری (مقطعات)/آن خواجه کز آستین رغبت) | صفحهٔ بعد (اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟)
- انوری (مقطعات)/چار شهرست خراسان را در چارطرف
- انوری (مقطعات)/چاشتگه در شهر مرو آن نامور فخر زمان
- انوری (مقطعات)/چاکر ز روی عجز سوئالی همی کند
- انوری (مقطعات)/چند مهتاب بر تو پیماید
- انوری (مقطعات)/چه خیر باشد در خیل و لشکری که درو
- انوری (مقطعات)/چهار چیز ز ارکان بارگاه تو باد
- انوری (مقطعات)/چهار چیزست آیین مردم هنری
- انوری (مقطعات)/چو غزنینی به محشر زنده گردد
- انوری (مقطعات)/چون برگهای طوبی طبعم به نام تو
- انوری (مقطعات)/چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شد
- انوری (مقطعات)/چون ترا روزگار داد به داد
- انوری (مقطعات)/چون من به ره سخن فراز آیم
- انوری (مقطعات)/کار کار ملک و دوران دوران وزیر
- انوری (مقطعات)/کامل العصر نیک نیک بدان
- انوری (مقطعات)/کرا عقل باشد زبر دست شهوت
- انوری (مقطعات)/کرد عالی بنای این مجدود
- انوری (مقطعات)/کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش
- انوری (مقطعات)/کسی که مدت سی سال شعر باطل گفت
- انوری (مقطعات)/کلبهای کاندرو به روز و به شب
- انوری (مقطعات)/کم عیالی سعادتیست که مرد
- انوری (مقطعات)/کمال دین محمد محمد آنکه برای
- انوری (مقطعات)/کهتر و مهتر و وضیع و شریف
- انوری (مقطعات)/کی بود کین سپهر حادثه زای
- انوری (مقطعات)/گر اندک صلتی بخشد امیرت
- انوری (مقطعات)/گر بنده به خدمتت نیامد
- انوری (مقطعات)/گر خداوند عصمةالدین را
- انوری (مقطعات)/گر نیستی زمانه به جنگ و نبرد خلق
- انوری (مقطعات)/گره عهد آسمان سست است
- انوری (مقطعات)/گرچه در دور تو ای دریادل کان دستگاه
- انوری (مقطعات)/گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
- انوری (مقطعات)/گرچه شب سقطهی من هر که دید
- انوری (مقطعات)/گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی
- انوری (مقطعات)/گفتم آن تو نیست خواجه صلاح
- انوری (مقطعات)/گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد
- انوری (مقطعات)/گفته بودی که کاه و جو بدهم
- انوری (مقطعات)/گفتی اجل شهاب موئید که آن فلان
- انوری (مقطعات)/گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
- انوری (مقطعات)/گنبد پیروزه گون بااختران سیم رنگ
- انوری (مقطعات)/گویند که در طوس گه شدت گرما
- انوری (مقطعات)/گویند که چیست حاصل تو
- انوری (مقطعات)/گیتی به سر سنان گشادیم
- انوری (مقطعات)/یارب بده مرا به دل نعمتی که بود
- انوری (مقطعات)/یک دو منک می سه تن به چار جوانب
- انوری (مقطعات)/یک چند روزگار نه از راه مکرمت
- انوری (مقطعات)/یکی و پنج و سی وز بیست نیمی
- اوحدی مراغهای (ترجیعات)
- اوحدی مراغهای (ترجیعات)/تا به کنون پردهنشین بود یار
- اوحدی مراغهای (ترجیعات)/در خرابات عاشقان کوییست
- اوحدی مراغهای (ترکیبات)
- اوحدی مراغهای (ترکیبات)/هر شبی تا به سحر زار بگریم ز غمت
- اوحدی مراغهای (ترکیبات)/هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا
- اوحدی مراغهای (رباعیات)
- اوحدی مراغهای (رباعیات)/ای کرده به خون دشمنان خارالعل
- اوحدی مراغهای (رباعیات)/چون یاد کنم طبع طربناک ترا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/. . .
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آشنایی جمله را، با من چرا بیگانهای؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آمد بهار، خیمه بزن بر کنار جوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آمدهام که صف این صفهی بار بشکنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن تیر بالا را ببین: ز ابرو کمانها ساخته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن تیر غمزه را دل خلقی نشانه بین
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن خط عنبرین که چو آبش نبشتهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن دوست که میبینم، آن دوست که میدانم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن روز کو که روی غم اندر زوال بود؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن زخم، که از تو بر دل ماست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن سست عهد سخت کمان اوفتاد باز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن سیه چهره که خلقی نگرانند او را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن فروغ دیده و آن راحت دل میرود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن فروغ لالهی یا برگ سمن، یا روی تست؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن نه من باشم که چون میرم به تابوتم برند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن پرده برانداز، که ما نور پرستیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن چشم مست بین، که دلم گشت زار ازو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن کس که دلیش بوده باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن کمان ابرو به تیر انداختن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن گل سوریست در کلاله نهفته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنخان خانان را ببین، بر صندلی یللی بلی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنرا که جام صافی صهباش میدهند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنکه دلم برد و جور کرد و جدا شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنکه میخواست مرا بیدل و بییار شده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیکتر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از بند زلفش پای ما مشکل گشاید بعد ازین
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از تو مرا تا به کی بیسر و سامان شدن؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از تو میسر نشد کنار گرفتن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از جام عشق بین همه باغ و بهار مست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از در ما چو در آمد، اثر ما بنماند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از عشق تو جان نمیتوان برد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از عشق دوری چون کنم؟ کین عشق مستوری شکن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از مردم این مرحله دلساز نبینی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ازین نرگس و گل غرورم مده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اشک ما آبیست روشن در هوات
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/امروز عید ماست، که قربان او شدیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب!
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/امشب از پیش من شیفته دل دور مرو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/امشب ز هجر یار بخواهم گریستن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/انجمن شهر ملای گلست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/او را که در سماع سخن نیست حالتی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/او همانا نابهی شبهای من نشنیده باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اول فطرت که نقش صورت چین بستهاند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر آن یار سیه چرده ببیند رخ زردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر به مجلس قاضی نمودهاند که: مستم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر نوبهاری ببینیم باز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر هزار یکی زان جمال داشتمی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر چه از برمن بارها چو تیر بجستی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر گوش بر دشمنانت نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای آنکه پیشهی تو بجز کبر و ناز نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای اوفتاده در غم عشقت ز پای من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای بر فلک از رخ علم نور کشیده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای برون از بلندی و پستی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای به خار هجر ما را سفته دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ترک، دل ما را خوشدار به جان تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای تن و اندامت از گل خرمنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای خرمن گل خوشهچین پیش تن و اندام تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای داده بر وی تو قمر داو تمامی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای داده روی خوب تو از حسن داد دیده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای در دل من چو جان کجایی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای در غم عشقت مرا اندیشهی بهبود نه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای دل پر هوش ما با همه فرزانگی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای دل، از هجران او زارم همی باید گریست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای دل، بیا و در رخ آن حور مینگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای رخت خرم و دهانت خوش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای رشک گل تازه رخ چون سمن تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز زلفت عقل در دام آمده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز سودای تو در هر گوشهای آواره من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز لعلت قیمت یاقوت پست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز چین و حلقهی زلف سیاه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز گل سوری دهنت غنچه نمایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ساربان، که رنج کشیدی ز راه دور
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای سحری دعای من، در دلش آن جفا مهل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای شب تیره فرع گیسیویت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای شهر شگرفان را غیر از تو امیری نه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای صبا، حال من بدو برسان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای صبا، یار مرا از من بییار بپرس
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای طیرهی شب طرهی خورشید پناهت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای عید روزهداران ابروی چون هلالت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای عید، بنمودی به من دی صورت ابروی او
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای غم عشق تو یار غار ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای فراق تو مرا عقل و بصارت برده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ماه سر نهاده از مهر بر زمینت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ماه و مشتری ز جمالت قرینهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مدد تیره شب از موی تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مردم کور، این چه بهارست ببینید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مردگان، کجایید؟ اینک مسیح زنده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مرغزار جانها لعل تو آب داده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مکان تو از مکان بیرون
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای نافهی چینی ز سر زلف تو بویی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای نسیم سحر، چه میگویی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای هر سر مویت را رویی به پریشانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای پیکر خجسته، چه نامی؟ فدیت لک
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای چاه زنخدانت زندان دل ریشم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای چراغ چشم توفان بار ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای که تیر بیوفایی در کمان پیوستهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای که دیگر بیگناه از من عنان پیچیدهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/این باغ سراسر همه پر باد وزانست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/این دلبران که میکشدم چشم مستشان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/این نوبت آب دیده ز هنجار دیگرست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/این همه پروانها، سوخته از چپ و راست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/این چنین نقشی اگر در چین بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با دشمنان ما شد هم خانه آشنایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با دگری بر غم من عقد وصال بستهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با زلف او مردانگی باد صبا را میرسد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با چنان شیوه و شیرینی و دلبندی و شنگی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/با یار بیوفا نتوان گفت حال خویش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باد بهار میدمد و من ز یار دور
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باد بویی از دو زلفت وام کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باد سهند بین که : برین مرغزارها
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز بالای تو ما را در بلا خواهد نهاد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز به تنها چنین عزم کجا کردهای؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز به رسم سرکشان راه جفا گرفتهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز دوشم ز راه مهمانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز شادروان گل بر روی خار انداختند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز قلندر شدیم، خانه بر انداختیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز پیوند، که دوری به نهایت برسید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باغ بسان مصر شد از رخ یوسف سمن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باغ بهشت بیند بیداغ انتظاری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باغ جهان روی تست، رای گلستان مکن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/باید که مال دنیا مسمار دل نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بباد صبا گفتم از شوق دوش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ببر، ای باد صبحدم، بده ای پیک نیکپی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بت خورشید رخ من بگذارست امشب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بخوابم دوش پرسیدی، ببیداری چه میگویی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بد میکنند مردم زان بیوفا حکایت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر خستهای ملامت چندین چه میپسندی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر در میخانه این غلغل و آن طنطنه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من!
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر من نمینشینی نفسی به دلنوازی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بر گل از عنبر کمندی بستهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/برخیزم و دلها را در ولوله اندازم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بریدن حیفم آید بعد از آن عهد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/برین دل هر دم از هجر تو دیگر گونه خار آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بسیار بد کردی ولی نیکو سرانجامت کنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بسیار دشمنست مرا و تو دوست نه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بمیرم چشم مستت را که جانم زنده میدارد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بندهی عشقیم و سالهاست که هستیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به آن سرم که: سر خود ز می چو مست کنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به تازه باد جدایی گلی ببرد ز باغم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به جان من، به جان من، به جان تو، به جان تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهیچون خور
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به خرابات برید از در این خانه مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به خرابات گذارم ندهند از خامی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به دکان میفروشان گروست هر چه دارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به ذکر تو من شادمانی کنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به رخ شمع شبستانم تویی بس
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به روی خود نظر کن، تا بلای عقل و دین بینی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به سر زلف سیه دوش گره برزده بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به مسجد ره نمیدانم، گرفتار خراباتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به من از دولت وصل تو مقرر میشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به نام ایزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به نشاط باده چو صبحدم سوی بوستان گذری کنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به پیشگاه قبول ار چه کم دهد راهم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به پیمانی نمیپویی، به پیوندی نمیپایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به چشم سر هدف سازم دل خود را به جان تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به یک نظر دل شهری شکاردانی کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/به یک نظر چو ببردی دل زبون ز برم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بهار آمد و باغ پیرایه بست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بکوش و روی مگردان ز جور و بارکشی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بگذاشتهام، تا چه کند نرگس مستت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بگشای ز رخ نقاب دیدار
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بی تو دل من دمی قرار نگیرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بی تو دل و جان من زیر و زبر میشود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بی تو نکردیم به جایی نشست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیا، بیا که ز مهرت به جان همی گردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیا، که صفهی ما بوریای میکده بس
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بید بشکفت و گل به بار آمد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیدلان را چاره از روی دلارامی نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیروی تو جان در تن بیمار همی باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا بر آن عارض زیبا نظر انداختهایم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا بر دوست بار نتوان یافت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا به کی این بستن و بگسیختن؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا دل ما با تو کرد روی ارادت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا رسم جگرخواری پیش تو روا باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا میسر گشت در گرمابه وصل آن نگارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا ندانی ز جسم و جان مردن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا کی از هجر تو بیخواب و خورم باید بود؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا کی به در تو سوکوار آیم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تبم دادی،نمیپرسی که: ای بیمار من چونی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تخت شاهی دارد آن ترک ختن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تختگاه حسن را قد تو شاهست، ای صنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترا رسد گره مشک بر قمر بستن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترا میزیبد از خوبان غرور و ناز و تن داری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترا چه تحفه فرستم که دلپذیر شود؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترا که گفت؟ من بیتو میتوانم بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترا گذاشته بودم که کار ساز شوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترک ستم پرست من ترک جفا نمیکند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترک من ترک من خستهدل زار گرفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تن به تو دادم، دل و جانش مبر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو آن گم کرده را مشنو که بیزاری پدید آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو از دست که میخوردی؟ که خشم آلودهای دیگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو از رنگی که بر گردی کجا همرنگ ما باشی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو دامن از کف من دوش در کشیدی و گفتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو در شهری و ما محروم از آن روی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو ز آه من ار هراسانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو