اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/بریدن حیفم آید بعد از آن عهد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (بریدن حیفم آید بعد از آن عهد)
از اوحدی مراغه‌ای
'


بریدن حیفم آید بعد از آن عهد چنین رویی نشاید آن چنان عهد
گرفتم عهد ازین بهتر نداری به زودی تازه کن باری همان عهد
چو گل عهد تو بس ناپایدارست از آنم پیر کردی، ای جوان عهد
به عهدت دست میگیری، چه سودست؟ چو یک ساعت نمی‌پایی بر آن عهد
چو فرمانت روان گردید بر من برون رفتی و بشکستی روان عهد
میان بستی به خون ریزم دگر بار تو پنداری نبود اندر میان عهد
دریغ، ای تیر بالا، ار نبودی ترا با اوحدی همچون کمان عهد