اوحدی مراغهای (غزلیات)/با زلف او مردانگی باد صبا را میرسد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (با زلف او مردانگی باد صبا را میرسد) از اوحدی مراغهای |
' |
با زلف او مردانگی باد صبا را میرسد | وز روی او دیوانگی زلف دو تا را میرسد | |
هست از میان او کمر بر هیچ، آری در جهان | بر خوردن از سیمین برش بند قبا را میرسد | |
با دشمنان هم خانگی زآن دوست میزیبد نکو | از دوستان بیگانگی آن آشنا را میرسد | |
گر تیره طبعی دور گشت از مجلس ما، گو: برو | کین رندی و دردی کشی اهل صفا را میرسد | |
آنرا که هست از عشق او رخ در سلامت بعد ازین | گو: نام عشق او مبر، کین شیوه ما میرسد | |
ما را بکشت آن بیوفا، بیموجب و ما شادمان | بیموجبی عاشق کشی آن بیوفا را میرسد | |
گر اوحدی از نیستی در عشق او دم میزند | ما نیستانیم، ای پسر، هستی خدا را میرسد |