اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی) از اوحدی مراغهای |
' |
ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی | گل وام کرده از رخ خوب تو خرمی | |
زلف و رخ ترا ز دل و دیده میکنند | مشک و سمن چو عنبر و کافور خادمی | |
زان خط سبز و چهرهی رنگین و قد راست | یک باغ سوسن و گل و شمشاد با همی | |
بر صورت تو ماه و پری فتنه میشوند | صبر از تو چون کند دل بیچاره آدمی؟ | |
ما همچو موم از آتش این غم گداختیم | سنگین دلا، ترا چه تفاوت؟ که بیغمی | |
پهلو تهی مکن چو میان از کنار ما | ای کرده چون کمر تن ما را خم از خمی | |
با ما گرت موافقتی نیست راست شو | باشد که در مخالف ما اوفتد کمی | |
چندین چو زلف بر سر آشفتگی مباش | از چشم دلنواز بیاموز مردمی | |
گیرم که اوحدی سگ تست، ای انیس دل | از پیش اوچو آهوی وحشی چه میرمی؟ |