اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟) از اوحدی مراغهای |
' |
ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟ | سودیت نمیباید چندین به سفر بودن | |
اندر پی بهبودی باید شدنت، کین جا | بیماری بد باشد هر روز بتر بودن | |
بر چرخ کشیدی سر ناگاه، ندانستی | کانگشتنما خواهی گشتن، ز قمر بودن | |
این دولت بیداران ناگاه نماید رخ | گر منتظر آنی، باید به خبر بودن | |
جز صورت یکرنگی مپسند که زشت آید | گه زاهد خوشیده، گه فاسقتر بودن | |
از پای طلب منشین، کین جات نمیباید | دستی دو سه بوسیدن، روزی دو سه سر بودن | |
هان! ای پسر مقبل، خود نیز بکن کاری | جاوید نمیشاید در نان پدر بودن | |
منقاد دلیلی شو، در راه، که آهن را | بیصحبت اکسیری دورست ز زر بودن | |
چون اوحدی از دستش دریای بلا درکش | تا وقت سخن بتوان دریای گهر بودن |