اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان) از اوحدی مراغهای |
' |
تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان | نقش مرا فرو شست از لوح نیک نامان | |
ای همرهان، به منزل گر بازگشت باشد | با قوم ما بگویید احوال دل به دامان | |
زین پیش جمع بودم و اکنون نمیگذارد | دستم به کار دانش، پایم بزیر دامان | |
خواری کند پیاپی و آنگاه بر چه دلها؟ | یاری کند دمادم و آنگاه با کدامان؟ | |
در آتشم بسوزد هر ساعتی ولیکن | بیحاصلست گفتن اسرار خود به خامان | |
ذوق تمام دارد گفتار من ولیکن | نیکو نمینشیند در طبع ناتمامان | |
روزی رقیب خود را گر بر گذر بینی | چندین لگد مزن، گو، در کار پست نامان | |
ای اوحدی، چه جویی از عشق نام نیکو؟ | کز عشق هیچ کس را کاری نشد به سامان | |
از جور او شکایت چندین مکن، که این جا | بسیار جور بینی از خواجه بر غلامان |