اوحدی مراغهای (غزلیات)/آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا) از اوحدی مراغهای |
' |
آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا | در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟ | |
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام | لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا | |
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو | گر بری نزدیک خود روزی به مهمانی مرا؟ | |
دست خویش از بهر کشتن بر کسی دیگر منه | میکشم در پای خود چندان که بتوانی مرا | |
با رقیبانت نکردم آنچه با من میکنند | این زمان سودی نمیدارد پشیمانی مرا | |
زین جهان چیزی نخواهم خواستن جز وصل تو | گر فلک یک روز بنشاند به سلطانی مرا | |
کس خریدارم نمیگردد، که دارم داغ تو | زان همی آیم برت، چندانکه میرانی مرا | |
بر سر کوی تو دشواری کشیدم سالها | دور ازین در چون توان کردن به آسانی مرا؟ | |
در درون پردهای با دشمنان من به کام | وز برون مشغول میداری به دربانی مرا | |
گفتهای: در کار عشقم اوحدی دانا نبود | چون توانم گفت؟ نه آنم که میدانی مرا |