اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز سودای تو در هر گوشهای آواره من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای ز سودای تو در هر گوشهای آواره من) از اوحدی مراغهای |
' |
ای ز سودای تو در هر گوشهای آواره من | چارهیکارم نه نیکو میکنی، بیچاره من! | |
روز مرگم بر سر تابوت خواهد شعله زد | آتش عشقت که در دل دارم از گهواره من | |
ای که گفتی: با جفای یار سیمین بر بساز | چند شاید ساخت؟ ز آهن نیستم، یا خاره، من | |
در زبان خاص و عام افتاد رازم چون سخن | ای مسلمانان، زبون افتادهام یک باره من | |
کاشکی! آن روی منظورش نمیدیدم ز دور | تا چو دوران کردمی از گوشهای نظاره من | |
خرقهی پرهیزم از سودای این دل پاره شد | خود نمییابم خلاص از دست این دل پاره من | |
اوحدی را عاشق و میخواره کرد او این چنین | ورنه تاکنون نبودم عاشق و میخواره من |