اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود) از اوحدی مراغهای |
' |
آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود | میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟ | |
سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو | گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود | |
در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا | بیچاره عاشقی که به دست شما بود | |
با این کمان و دست که ما راست، پیش تو | گر تیر بر نشانه زنیم از قضا بود | |
باری روا کن از دهن خویش کام من | زان پس گرم به جور بسوزی روا بود | |
یا زلف را مهل که کند قصد خون من | یا بوسهای بده که مرا خون بها بود | |
یک دم دلم ز درد تو خالی نمیشود | من دل ندیدهام که چنین مبتلا بود | |
گویی: به صبر چاره کن این روز عشق را | آخر به روز عشق صبوری کجا بود؟ | |
نام دوا مبر بر عاشق، که مرگ به | رنجور عشق را که نظر بر دوا بود | |
گفتی: شنیدهام سخن اوحدی، عجب! | کس چشم آن نداشت که گوشت به ما بود | |
گر زانکه خون من بخوری از تو طرفه نیست | کان کو غم شما خورد اینش سزا بود |