اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو از رنگی که بر گردی کجا همرنگ ما باشی؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (تو از رنگی که بر گردی کجا همرنگ ما باشی؟) از اوحدی مراغهای |
' |
تو از رنگی که بر گردی کجا همرنگ ما باشی؟ | که ما را میرسد رندی و بیباکی و قلاشی | |
بدین ریش تراشیده قلندر کی شوی؟ چون تو | جوالی موی در پوشی و مشتی پشم بتراشی | |
ازین صورت چه میخواهی؟ دوای سیرت بد کن | که تقصیری نکرد ایزد درین صورت به نقاشی | |
کجا شیرین شود کام تو از حلوای خرسندی؟ | که مانند نمکدان در قفای سفرهی آشی | |
ترا با دیگران جنگست و دشمن در بن خانه | به گرد نفس خود بر گرد، اگر در بند پرخاشی | |
گرت سرسبزیی باید، درین صورت به صدق دل | به آب دیده باید کرد سال و ماه فراشی | |
به درویشی و مسکینی چو دستت میدهد چیزی | چرا در پای درویشان و مسکینان نمیپاشی! | |
تو بر کن چشم معنی را و بنگر نیک، تا با خود | چه رخ پوشیدگان بینی ز هر سویی به جماشی؟ | |
بسان اوحدی این جا بنه در نیستی گردن | که کاری بر نمیآید ز خود بینی و بواشی |