اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/تا ندانی ز جسم و جان مردن

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (تا ندانی ز جسم و جان مردن)
از اوحدی مراغه‌ای
'


تا ندانی ز جسم و جان مردن پیش آن رخ کجا توان مردن؟
عاشقی چیست؟ زنده بودن فاش وآنگه از عشق او نهان مردن
از برون جهان نشاید مرد در جهان باید از جهان مردن
هیچ دانی حیات باقی چیست؟ پیش آن خاک آستان مردن
اهل یاریست، یار، در غم او سهل کاریست هر زمان مردن
بوسه‌ای زان دهن بخواهم خواست که نشاید به رایگان مردن
اوحدی، دل به دیگری مسپار تا نباید چو دیگران مردن