اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری)
از اوحدی مراغه‌ای
'


او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری در بها بیفزایی، تا بهانه بر گیری
سنگ و شانه‌ای باید تا ز پا و سر گویی پا و سر چو گم گردد سنگ و شانه برگیری
گر مقیم درگاهی خاک شو، که در ساعت گردنت زند گر سر ز آستانه برگیری
دام شرک را دانه جز تو کس نمی‌بینم گر ز دام در خوفی دم ز دانه برگیری
در سلوک این منهج گر به صدق می‌کوشی تا ز راه دربندی دل ز خانه برگیری
گر چوما نه بی‌برگی ساغری بیاشامی هم چمان برون آیی، هم چمانه برگیری
اوحدی، خطا باشد قول جز درین پرده گر صواب می‌جویی این ترانه برگیری