اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر به مجلس قاضی نمودهاند که: مستم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (اگر به مجلس قاضی نمودهاند که: مستم) از اوحدی مراغهای |
' |
اگر به مجلس قاضی نمودهاند که: مستم | مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم | |
مرا چه سود ملامت؟ به یاد بادهی روشن | که پند کس ننیوشم کنون که توبه شکستم | |
اگر چه گوشه گرفتم ز خلق و روی نهفتم | گمان مبر که ز دام تو شوخ دیده برستم | |
گمان مبر که بدوزم نظر ز روی تو هرگز | که من چو صنع ببینم خدای را بپرستم | |
شکایت تو به دیوار میکنم به ضرورت | چو اعتماد ندارم که: قاصدی بفرستم | |
دلم تعلق اگر با دهان تنگ تو دارد | روا بود که بگویم که: دل به هیچ ببستم | |
دل ببردی و جانم در اوفتاد به آتش | کناره کردی و من در میان خاک نشستم | |
هزار بار دلم را شکستهای به جفاها | که هیچ بار نگفتی: دل که بود؟ که خستم | |
چو محتسب پی رندان رود ز بهر ملامت | مکن حمایت من پیش او، که صوفی و مستم | |
ستمگرا، چه بر آید ز دست من که نبردی؟ | قرار و صبر و دل و دین و هر چه بود به دستم | |
به اوحدی دل من پای بند بود همیشه | ترا بدیدم و از بند او تمام برستم |