رده:غزلیات اوحدی مراغهای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)
صفحهها در ردهٔ «غزلیات اوحدی مراغهای»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۸۸۶ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)ا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلدار دل ببرد و زما پرده میکند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم از لعل تو یک بوسه تمنا نکند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم جز تو آهنگ یاری نکرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم خرقهای دارد از پیر عشق
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم در دام عشق افتاد هیلا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهی تست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم زندان عشق تست و زندانی درو جانم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلها بربودند و برفتند سواران
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلی میباید اندر عشق جان را وقف غم کرده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلی که با سر زلف تو آشنا باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلی که در سر زلف شما همی آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دمشق فتنه شد بغداد و توفان بلا آبش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دو بوسه گر ز لب آن نگار بستدمی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دو هفتهی دگر از بوی باد مشک فروش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دور مرو، دور مرو، یار ببین، یار ببین
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوست با کاروان کن فیکون
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوستی با دشمنان ما مکن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوش بیروی تو باغ عیش را آبی نبود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوش چون چشم او کمان برداشت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوشم از وصل کار چون زر بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوشم از کوی مغان دست به دست آوردند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دولت ز در باز آمدی ما را پس از بیدولتی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دگر رخت ازین خانه بر در نهادم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دی رفتم اندر کوی او سرمست، ناگه جنگ شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دی ره میخانه باز یافته بودم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیده گر لایق آن نیست که منزل کنمش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیریست تا ز دست غمت جان نمیبریم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیریست که یار ما نمیآید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیوانه میشد از غم او گاه گاه دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیگر آن حلقه و آن دانهی در در گوشت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیگر مرا به ضربت شمشیر غم بزد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیگی که پار پختم چون ناتمام بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخ باز نهادم به سماوات الهی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخ تو بجز جور و خواری نداند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخ خوب خویشتن را بچه پوشی از نظرها؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخت دل بدزدد نهان شود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخش، روابود، ار اسب دلبری تازد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/رنگینتر از رخ تو گل در چمن نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روز هجران آن نگار این بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روز وداع گریه نه در حد دیده بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزم خجسته بود، که دیدم ز بامداد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزهداران را هلال عید ابروی شماست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزگار از رخ تو شمعی ساخت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزی ببینی زلف او در دست من پیچان شده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزی کنی به سنگ فراقم جدا ز خود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزی که از لب تو بر ما سلام باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روی تو، که قبلهی جهانست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روی در پرده و از پرده برون مینگری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز بلبل بوستان پر ناله و فریاد خواهد شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز تورانیان تنگ چشمی سواری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز حسن تو پیدا شد آیین عشق
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز دور ار ترا ناتوانی ببیند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز راه دوستی گفتم: دلم را چاره بر باشی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز عشق اگر چه به هر گوشه داستانی هست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز لعلش بوسهای جستم، بگفت: آری، بگفتم: کی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز ما بودی، جدا بودن روا نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز چشم خلق هوس میکند که گوشه گزینم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زان دوست که غمگینم، غم خوار کنش، یارب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زان شکرین لب گر شبی کردم شکار بوسهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زاهدان را گذاشتیم به جنگ
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زلف تو اگر به تاب میبینم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زلف را تاب دام و خم برزد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زلف مشکینت چو دامست، ای صنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زلف مشکینت چو دامست، ای پسر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زمانی خاطرم خوش کن به وصل روی گل رنگت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زمستان ز مستان نبیند زبونی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زهی! حسن ترا گل خاک کویی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زهی! ز دست رقیبان گذر به کوی تو مشکل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زهی! زلف و رخت قدری و عیدی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زهی! شب نسخهای از زلف و خالت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زهی! نادیده از خوبان کسی مثل تو در خیلی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زود شود باز بستهی تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زین بیش نباید خفت، ای یار که دزد آمد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/زین دایره تا بدر نیفتی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ساقیا، خیز و یک دو جام بده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سخت زیبا دلبرست او، چشم بد دور از رخش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سخن بگوی چو من در سخن نمیباشم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر بگذرانم از سر گردون به گردنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر دردم بر طبیب آسان نبود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر دل گویی، ز جان اندیشه کن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر زلف خود بگیری همه پیچ و خم برآید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر عشق از خرد برون باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سرم بیدولتست، ار نه ز پایت کی شدی خالی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سرم سودای او دارد، زهی سودا که من دارم!
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سری که دید؟ که در پای دلستانی رفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سلام علیک، ای نسیم صبا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سنت آنست که خاک کف پایش باشی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سودای عشق خوبان از سربدر کن، ای دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سوز تو شبی بسازم آورد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شاد گردم که هر به ایامی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شاهد من در جهان نظیر ندارد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شب دوشینه در سودای او خفتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شب قدرست و روز عید زلف و روی این ترکان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شب میبینم اندر خواب و میگویم: وصالست این
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شبم ز شهر برون برد و راه خانه نمود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/شیرینتر از دلدار من دلدار نتوان یافتن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صاحب روی خوب و زلف دراز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صبا، رمزی بگو از من به دلداری که خود داند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صبح دمی که گرد رخ زلف شکسته خم زنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صبری کنیم تا ستم او چه میکند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صد بار ز مهرت ار بمیرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صفات قلندر نشان برنگیرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صنما، بیتو مرا کار به جان آمده گیر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صنمی که مهر او را ز جهان گزیده دارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/صورت او را ز معنی آشنایی با دلست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/طراوت رخت آب سمن تمام ببرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عارت آمد که دمی قصهی ما گوش کنی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عارف چو بحر باید: لب خشک و رخ گشاده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عاشق کسی بود که چو عشقش ندی کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عاشقان درد کش را دردی میخانه ده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عالمی را به فراق رخ خود میسوزی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عالمی را دشمنی با من ز بهر روی تست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشرت بهار کن، که شود روزگار خوش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشرت خلوت و دیدار عزیزان شاهیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق را فرسودهای باید چو من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق را پا و سر پدید نشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق نورزیده بود جان سبکبار من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق همان به که به زاری بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق و درویشی و تنهایی و درد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عقل صوفی را مهار اندر کشیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عمر که بیاو گذشت، ذوق ندیدیم ازو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عمری که نه با تست کسش عمر نخواند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عمریست تا ز دست غمت جامه میدرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عنایتیست خدا را به حال ما امروز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/عیب من نیست که: در عشق تو تیمار کشم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/غافل چرایی؟ جانا، ز دردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/غیر ازو هر چه هست بازی بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیدهام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/فراق روی تو میسوزدم جگر، چه کنم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/فرش زمردین به زمین در کشیدهاند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/قاصرات الطرف فی حجب الخیام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/قراری چون ندارد جانم اینجا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/قصهی یار سبک روح نگفتم به گرانان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/قلندران تهی سر کلاه دارانند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/لاله افیون در شراب انداختست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما با تو رسم یاری گفتیم اگر شنیدی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما تا جمال آن رخ گلرنگ دیدهایم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما در بر وی خلق فرو بستهایم باز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما را چو توانی که ز خود دور فرستی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما نور چشم مادر این خاک تیرهایم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما چشم جهانیم، که این راز بدیدیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم