اوحدی مراغهای (غزلیات)/دو بوسه گر ز لب آن نگار بستدمی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دو بوسه گر ز لب آن نگار بستدمی) از اوحدی مراغهای |
' |
دو بوسه گر ز لب آن نگار بستدمی | مراد خویشتن از روزگار بستدمی | |
کجاست از لب شیرین یار تریاکی؟ | که داد از آن سر زلف چو مار بستدمی | |
گر او نه با من بیچاره رستمی کردی | به زورش از کف اسفندیار بستدمی | |
اگر ز روی چو گل پرده بر گرفتی دوست | به خون لاله خطی از بهار بستدمی | |
لب چو شکر او گر شکار من گشتی | مراد خاطر ازو آشکار بستدمی | |
ز لعل اوستدم بوسهای به طراری | و گر به طیره نرفتی هزار بستدمی | |
دلش بدادم و گفتم: شمار کن بوسه | بجست ورنه منش بیشمار بستدمی | |
اگر چه شرم همی داشت، من به بیشرمی | چه بوسها که از آن شرمسار بستدمی! | |
ز بهر بوسه در آورده بودمش به کنار | اگر چنانکه نکردی کنار، بستدمی | |
بر اوحدی اگر آن بیوفا نکردی زور | مراد این دل مسکین زار بستدمی |