اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو)
از اوحدی مراغه‌ای
'


سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو
من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو
هر کسی از غم پناه خود به جایی می‌برد من چو غم بینم روم شادی‌کنان در کوی تو
چشم ترکت را غلامان گر چه بسیارند، لیک زین غلامان مقبل آن خالست و مخلص موی تو
من به غم خوردن نهادم گردن بیچارگی زانکه کس شادی نبیند در جهان از خوی تو
اوحدی، تن در شب غم ده، کزین شیرین‌لبان روز شادی کس نخواهد کرد جست و جوی تو