اوحدی مراغهای (غزلیات)/سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا) از اوحدی مراغهای |
' |
سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا | فال به نام تو زدم، ای تو مرا فال بیا | |
عهد من از یاد مهل، تا نشوم خوار و خجل | نامه فرستادم و دل، بنگر و در حال بیا | |
عاشق دیوانه شدم، وز همه بیگانه شدم | بر در میخانه شدم، خیز و به دنبال بیا | |
دور شدی، دیر مکش،بر مچشان زهر و مچش | ای همه شغلی بتو خوش، با همه اشغال بیا | |
تا به رخت عید کنم، روی به توحید کنم | آخر شعبان چو شدی، اول شوال بیا | |
پر می و نقلست سرا، با همه پیکار چرا؟ | شاهد مجلس، بنشین، زاهد بطال، بیا | |
میروم از دست دگر، واقعهای هست دگر | شد دل من مست دگر، ای تن حمال، بیا | |
بهمن غم کرد درون، دست به دستان و فسون | رستم جان گشت زبون، ای خرد زال، بیا | |
عقل بینداخت قلم، شخص هنر ساخت به غم | کفر برانداخت علم، مهدی دجال بیا | |
این بصر و طرف بهل، وین نظر ژرف بهل | این ورق و حرف بهل، ای سخن لال بیا | |
روز وصالست مرا، صبح کمالست مرا | غرهی سالست مرا، اوحدی، امسال بیا |